هشتاد و ششم

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

[شعر به لب هام خشکیده، خیال هم در مغزم رسوب کرده، این عدم تعادل انگار دوباره دارد پرتم می‌کند وسط ناآرامی و هراس، و این بد است، خیلی بد.]
[و این بیت حافظ چقدر ترجمان حال من است.]
[و همه چیز به تو مربوط است اینروزها]