چهلم

و چیست شعر مگر لحظه‌ای بهانه‌ی تو؟

کجاست خانه به جز لحن شاعرانه‌ی تو؟


قسم به چشم تو جز شایعه نبوده و نیست

تبار مردی من بی تب زنانه‌ی تو(۱)


و لو تکون کعصفورة، انا الاغصان 

و لیس نفسی و حضنی مگر که خانه‌ی تو


دلیل بودن این بازوان پیچکیم(۲)

بگو که چیست مگر آنکه آشیانه تو؟


و اینکه چیست دلیل سری که منگ تو است؟

مگر که عاقبت افتد به روی شانه‌ی تو


و نیست شعر مگر لحظه‌ای خیال و خیال

مگر که چیست به جز لحظه‌ای بهانه تو؟



[*شاید تکمیل‌تر شد:)/ گمونم شد]


[۱.اقتباسی است از نزار قبانی که می‌گوید؛ بدون زن مردانگی مرد شایعه‌ای بیش نیست.]

[۲.چنان گرفته تو را بازوان پیچکیم...مطلع غزلی است از حسین منزوی.]