ngjk'

وقتی فکرش را می کنم، می بینم که اجتناب ناپذیر است،
مثل خارش های ناشی از حساسیت فصلی، تنها راهش توجه نکردن است و مشغول شدن به کارهای دیگر، وگرنه هرچه بیشتر توجه کنی، بیشتر می شود و هر چه بیشتر شود ناجورتر.
نمی گویم چقدر خودم در این باره موفقم که آنوقت روایتم روایت رطب خورده ای است که منع رطب می کند و قابل ترحم است. پس ترجیح می دهم اینها را پیش از آنکه دیالوگ حساب کنم مونولوگ بدانم، شاید کمی قابل تحمل تر باشد.