صد و هفتاد و نهم

مدت هاست چنین منتظرم، منتظرم که چمدانم را مثل همین چند دقیقه پیش با عجله ببندم، یک بلیط نیمه شب بگیرم و خداحافظی کرده نکرده، بهار دلربای دانشگاه را رها کنم تا راهی جایی شوم که دلم آنجاست.

[آنقدر برنامه ریز و درشت را هوا کرده ام که مطمئنم جماعتی موقع برگشتنم حسابم را می‌رسند:)]