مثل داغی چای اول صبح
مینشینی به جان خواب آلود
مینشینی میان سفرهی من
سفره، یک میکده شراب آلود
لقمه لقمه خیال چشمانت
جرعه جرعه شراب لحن صدات
میز صبحانه والس میرقصد
بین گرمی تند جشن صدات...
[شاید کامل شد.../شاید بعدا:)]
[از آنهاست که بین خواب و بیداری میرسد و آدم تازه بینش از خودش میپرسد چه میخواستم بگویم؟]
- شنبه ۲۸ بهمن ۹۶