شصت و هشتم

چه ترافیکی شده، آنقدر که هر وقت می‌بینم همه چیز انگار به راه است یک چیز دیگر هست که می‌افتد وسط ماجرا.

اما بین این همه اتفاق این روزها وقتی گهگاه به اینجا سر می‌زنم به این فکر میکنم که کاش اینجا را پیدا نمی‌کردی، آنوقت بی هراس میتوانستم وقت و بی وقت بنویسم. و منظم تر کنم ذهنم را.(که بهانه است.)

یا اینکه کاش می‌توانستم توی دفترچه‌ای بنویسم، که نه! حیف که دیگر نمیتوانم.

به هر حال با تمام این شلوغی ها، اینروزها بهتر میتوانم فکر کنم، محکم تر تصمیم بگیرم و بسیار آرامتر از هر وقت دیگرم.

ولی خب...

فقط یک چیز کم است...

که خب مقتضی این است که فعلا کم باشد انگار و خب چه می‌شود کرد جز صبر؟