"ما يُفرِحُني يا سيِّدتي
أن أتكوَّمَ كالعصفور الخائفِ
بين بساتينِ الأهدابْ"
نزار قبانی
[چه شادمانم میکند «سیدتی»
اگر چون «عصفور» ترسانی
در میان باغ مژگانت کز کنم]
[باور کن من دارم درس میخوانم، خیلی هم خوب میخوانم! اگر ممکن است احیانا نگران شوی، هیچ نگران نباش:) پرحرفیهام را هم بگذار پای کم حرفی روزهای امتحانات و شاید فعلا باید تا حدودی تحملشان کنی تا یادش بدهم اینقدر دستپاچه و پرحرف نبودن را، راستی فکر میکنی یاد بگیرد؟]
[درباره اینکه اینجا باید چه چیزهایی بنویسم و حد موضوعی اینجا چیست، کلی حرف عجیب تو ذهنم است که گفتنش بیهوده است و از حد اینجا خارج. شاید روزی جایی دیگر توانستم توضیح بدهم]
- دوشنبه ۲۵ دی ۹۶