و چیست شعر مگر لحظهای بهانهی تو؟
کجاست خانه به جز لحن شاعرانهی تو؟
قسم به چشم تو جز شایعه نبوده و نیست
تبار مردی من بی تب زنانهی تو(۱)
و لو تکون کعصفورة، انا الاغصان
و لیس نفسی و حضنی مگر که خانهی تو
دلیل بودن این بازوان پیچکیم(۲)
بگو که چیست مگر آنکه آشیانه تو؟
و اینکه چیست دلیل سری که منگ تو است؟
مگر که عاقبت افتد به روی شانهی تو
و نیست شعر مگر لحظهای خیال و خیال
مگر که چیست به جز لحظهای بهانه تو؟
[*شاید تکمیلتر شد:)/ گمونم شد]
[۱.اقتباسی است از نزار قبانی که میگوید؛ بدون زن مردانگی مرد شایعهای بیش نیست.]
[۲.چنان گرفته تو را بازوان پیچکیم...مطلع غزلی است از حسین منزوی.]
- شنبه ۲۳ دی ۹۶