جایگزینی که نیست

دل آدم میگیرد اینطور، وقتی تصورت کنم تنها اشک میریزی. ولی از آنطرف من عمیقا اشک را درک میکنم و به حالت با تمام وجود غبطه میخورم، کاش، ای کاش میتوانستم من هم همین حالا اشک بریزم، طوری که لذت ببرم، طوری که آرام شوم. به قول تو نوشتن شاید جایگزین خوبی برای گریه است، ولی خود گریه هم جایگزین است. جایگزین چیزی که باید باشد. دوست دارم قبل از فردا آنقدر گریه کنم که روی گونه هام جوانه بزند، که یادم برود کمی، که آرام بگیرم شاید. به حالت غبطه میخورم و دلم تنگ میشود. اینها متضادند، نمیدانم...