باید باشی

آخر شب‌های، روزهایی که از خودم راضی نیستم باید کسی باشد که روبرویم بنشیند و لبخند بزند، لبخند بزند و لبخند بزند تا گونه هاش چال بیافتد. باید یک نفر باشد که این آخر شبها با صدایی که جز من کسی نشود بگوید، مضطرب نباش، همه چیز درست می‌شود. یک نفر که بگوید، بخندد و با دستهاش پلکهام را ببندد تا اینقدر برای خوابیدن عذاب نکشم. کسی که دستش را روی سینه ام بگذارد تا همه چیز آرام بگیرد.

اینطور آخر شب ها کسی باید باشد، کسی که باید باشد اینطور آخر شبها.