حرف زدن

پشت هم صدای ناگهانی رعد و برق می آید ولی باران نه.
البته همین هم لذت بخش است، ولی چیزی را عوض نمی کند. اصلا فرض کنیم باران هم گرفت، باران قرار است چیزی را عوض کند؟
اصلا فرض کنیم حرف های من باران هم باشد که نیست، _تهش یک سری سر و صدای بی حاصل است مثل همین رعد و برقی که پشت سر من صدایش گاه بی گاه از پنجره تو می آید_ اصلا مگر چیزی را عوض می کند؟
مونولوگ می کنم، از تو برای خودم.
نه باران باران است، نه بوی باران نفس را تازه می کند. هیچ کس انگار زورش به سرب لخته شده توی گلویمان نمی رسد.
مونولوگ می کنم و به سنت مالوف باید پیش نویسش کنم ولی اشتباها این یکی منتشر می شود تا تو هم بدانی صدای شر شر بارانی که حالا جای صدای رعد برق از پنجره پشت سرم تو می آید هم عقیم است، دیگر چه برسد به ناله های رعد که هیچ طمعی هم دیگر بر آن نیست و تنها خوف افزون می کند.1

1[و من آیاته یریکم البرق خوفا و طمعا؛ 24روم]