سی و پنجم

تو اما وارد رگهایم شدی و همه چیز تمام شد و خیلی سخت است بخواهم از تو شفا یابم.

[همان]

[میدانی؟ تحمل خواندنشان گاهی سخت است، مثل دیدن برخی عکس‌های قدیمی گوشه‌ی آلبوم]