چه تلخ، حال من و بادهای که مینوشم
من از هراس مداوم، مدام خاموشم
هر آنکه دید مرا گفت؛ آخِرت خوش نیست!
ولی چه سود؟! که سنگینیْٖ اَست در گوشم
شرنگ بود شراب ضیافت صلحت
بدان فریب نخوردم، اگرچه مینوشم
مرا به هیچ گرفتی، ز خاطرت رفتم
تو را به هیچ گرفتم، نشد فراموشم
خیال میکنمت، خالی و سیاه و عمیق
خیال میشوم هرشب، خیال میپوشم
[ثُمَّ ذَرهم فِیٖ خَوضِهِم یَلعَبُون]
- شنبه ۱ ارديبهشت ۹۷