سیصد و چهارم

اندر مصائب مخلوط به لذت عینکی بودن:)


[مگه همچین بارونی بیاد تا استاد جان یه ده دقیقه تو ترافیک بمونه دیر بیاد.]

[خیال دیدن تو از پشت این قطره‌ها چیز بانمکی است:)]

[و "هنوز یکسره می‌بارید..."]