تو فکر میکنی که منطق من مشغول است، فکر میکنی خوب فکر نکردهام و دارم خودم را بدبخت میکنم، فکر میکنی که من احساساتی شدهام و خب احساسات که پایدار نیست.
اما میدانی ته تمام این حرفها دقیقا چیست؟ اینکه تو فکر میکنی که من درست انتخاب نکردهام و نه اینکه بترسی که من درست انتخاب نکردهام و بدبخت میشوم، نه! این شکل کادوپیچ شدهی ترسی است که توی دلت میگوید؛ من درست انتخاب نشدهام!
تو از این میترسی که احساسات امروز مثل برف دیروز آب شود و بعد جایش ناگواری بماند، ناگواری برای خودت.
تلخ است این حرفها.
میبینی؟
من هم کم پیش نمیآید اینطور فکر کنم!
من قبل از تو سر خودم اینها را داد میزنم بعد با تو اینچنین تلخ زمزمهشان میکنم چون من هم با همین حرفها درگیر بودهام، درگیر هستم.
مرا هم کسی چندان دوست نداشته، من هم کسی را چندان دوست نداشتهام، بسیار مواقعی از خودم احساس انزجار کردهام، احساس شدید حقارت. و خب حتی آن دوستی که تو میگویی را من هرگز تجربه نکردهام پس قاعدتا باید برای من مبهم تر و ترسناک تر باشد.
اما این ترس مضحک را چه کنیم؟
این ترس واقعی است؟ اینکه فلان زوج عاشق بعد از ازدواج یخ میزنند یک زنگ هشدار است برای ما که یخ خواهیم زد؟ برای ترس از یخ نزدن همین حالا خودمان را منجمد کنیم؟
واقعا این چه فکر مضحکی است که اگر دیگران ما را دوست ندارند ما هم باید خومان را دوست نداشته باشیم و در نهایت از آن به این برسیم که این موجود منفور اصلا مگر دوست داشتنی است؟ و بعد هم تمام خودمان را انکار کنیم و اگر کسی هم روزی دوستمان داشت با شک بپرسیم نکند اشتباه میکند؟
میدانی این کدام نقطه است؟ شاخ و گوش که ندارد! باتلاق ناامیدی و یاس است دیگر. به همان تاریکی و سرما که امام میگوید از زمهریر جهنم سردتر است.
من عاشق توام، شیفته ات. باور نمیکنی؟ من تمام تلاشم را خواهم کرد! باز باور نمیکنی؟ باز هم تمام تلاشم را میکنم تا اینرا بفهمی، باز هم به شک میافتی؟ من باز هم تلاش میکنم... این وظیفهی من است و از آیندهاش با اینکه هیچ نمیدانم ولی هراسی هم ندارم و مدام با خودم تکرار میکنم چرا پیش از مصیب سوگواری کنم؟ و اصلا اگر مصیبتی وارد شد چرا سوگواری؟ با آن برخوردی را میکنم که باید!
اما این شک های تو که فقط شکند و هیچ راهی به یقین ندارند غیر از این است که تنها خودت را هلاک میکنند؟ حالایت را غم انگیز میکنند؟
من میفهمم و باور دارم. و انسان یک موجود نیست که احساسش یک طرفش باشد عقلش سمت دیگر، میفهمد، با تمام وجودش. اگر به فهم من واقعا مشکوکی به جای به تردید انداختن من در تصمیمم، خودت کمی تامل کن و شاید تجدید نظر!
- شنبه ۲۵ فروردين ۹۷