دویست و شصت و سوم

چونان اسبی سپید به سوی تو کشیده می‌شوم

اسبی که سوار و زینش را وا می‌نهد.

اگر تو بانوی من

اشتیاق اسب ها را می‌فهمیدی

دهانم را از پسته و فندق پر می‌کردی

بادام... و بادام


[قبانی]

[اشتیاق اسب‌ها را می‌فهمی؟]