دویست و چهل دوم

غزلواره‌ای بداهتا؛ زیر نور ماه؛

"برای سینه‌ی تنگم بهانه لازم نیست

برای عاشق تو، آشیانه لازم نیست

برای آنکه بگویم: «عزیز من هستی»

دلم گواه! دگر عاشقانه لازم نیست!

تمام سینه‌ی من آشیانه‌ات بانو

ببین! برای سکونت که خانه لازم نیست

به رقص آمده‌ام با تپیدن قلبت

برای رقص که حتما ترانه لازم نیست:)"


[این بی‌خوابی ها دیگر گمانم فقط با کلاس‌های دانشگاه حل بشود:(]