دویست و بیستم

گفتم که احساسات همیشه منشا دارند که باید بشناسیمش و اگر معقول نیست از بینش ببریم، حالا میفهمم چقدر این حرف می‌تواند مضحک باشد.

میدانی، آدم ها دلیل دارند، فکر کرده‌اند و راه پیدا کرده‌اند، اما آنطور که راه پیدا کرده‌اند، انطور که فکر کرده‌اند عمل نمی‌کنند، احساس نمی‌کنند، و این اصلا عجیب نیست. هیچ عجیب نیست!

آدم بی‌نهایت عجیب است، برای همین هیچ چیز از او عجیب نیست...


[و فکر میکنم به شدت نیاز به مونولوگ دارم، آینه، آینه، آینه...]