صد و هشتاد و هفتم

پاری وقت ها که دو قصه، همزمان پیش آمد می‌کنند، دل آدم که هیچ، دل هر جنبده‌ای شرطی می‌شود.

.

.

.

حکایت شماست شازده! فقره‌ی اولی که دیدمتان قلبمان می‌تپید...هنوز هم می‌تپد...


[این حکایت ما هم هست شازده، که محسن آقای رضوانی گچ‌پژش کرده _البته با اندکی تخلیص_]