صد و چهل و نهم

اگر بین عقل و احساس قرار بگیرم چه می‌کنم؟ تو چه می‌کنی؟

نکند از ترس انتخاب از امکان ایجاد این دور راهی فرار کنم؟ نکند از شناخت بترسم! 

نکند...


[همه چیز دوباره پیچیده می‌شود با این تفاوت که باور کرده ام ساده انگاری یکسویش، امکان و خطر چشم بستن به واقعیت است.]

[و مصداق موج سینوسی شده‌ام جانا:(]