سیزدهم

امیر: «بقیه اصلا نمی‌خواستن من شما رو ببینم, حالا دیگه خودمم نمی‌خوام. اگه بخوامم که دیگه نیستین؛ رفتین. رفتین؟!»

خانوم شیرین‌(به عبارتی؛ خیال شیرین خانوم شیرین): «آره، رفتیم.»


آن من دیگری: «آره! اینطور که پیش میره، هیچی پیش نمیره، قصت گریه‌دار شده امیر!»